نویسنده: دکتر محمود افشار یزدی
مترجم: ضیاء الدین دهشیری



 

از دیر زمانی بین فرانسه و ایران و انگلستان مناسبات سیاسی وجود داشت. از همان عهد جهانداری لوئی چهاردم معاهدات بازرگانی بین حکومت های ایران و فرانسه بسته شده بود. در ازمنه جدیدتر، در سال 1796، حکومت فرانسه هیئائی را به رهبری اولیویه طبیعت شناس فرانسوی به ایران فرستاده بود. ولی از بلند پروازی و جاه طلبی ناپلئون بود که روابط فرانسه و ایران بسیار شد. در آن عصر دربار تهران عرصه رقابت بین فرانسه و بریتانیای کبیر گردید. ناپلئون می خواست راه ایران را در پیش گیرد تا در هندوستان بر انگلیسیان بتازد. اینان می خواستند او را از این کار باز دارند، و در این راه از ایران به صورت کهندژ و باره ای استفاده کنند. شاه به سهم خود در مقابل خدمتی مشابه از هر دو طرف می طلبید، یعنی همکاری آنان را برای بازگرفتن گرجستان از روسها می خواست. ایران نخست به انگلستان روی آورده سفیر آنان سرجان ملکم بنام دولت متبوع خود جزیره خارک و بنادر خلیج فارس را به عنوان ثمن این همکاری طلب می کرد. (1) این توقعات چنان شاه را به وحشت افکند که از پشتیبانی بریتانیا چشم پوشید. (2) از طرف دیگر اتحاد روسیه و انگلیس برضد ناپلئون این بند و بست را یکسره برهم زد. از اینرو گوئی فرانسه، دشمن روسیه، به تمام معنی برگزیده شده بود. دوستانه ترین مناسبات و مبادله مکاتبات بین شاه و ناپلئون از یک جانب و میرزا شفیع صدراعظم او و تالیران از جانب دیگر برقرار گردید. امپراتور چندین هیئات پیاپی به تهران گسیل کرد. قبلاً هم در سال 1802 ژنرال سباستیانی را به مأموریت تجاری در شرق فرستاده بود. او می خواست اولاً شاه را به جنگ بکشد. سپس اتحادی مثلث بین فرانسه، ترکیه و ایران برضد روسیه به وجود آورد. وی از راه اتحاد با ایران، به خصوص در سودای آن بود که طرحی نو برای تاختن به هندوستان بریزد.

اتحاد فرانسه و ایران

از سال 1805 ناپلئون ژوبر و رومیو را از دو راه گوناگون به ایران فرستاد. اول، رومیو در ماه اکتبر همان سال از طریق حلب و موصل به تهران وارد شد، ولی اندکی بعد درگذشت. ژوبر از طرابوزان و بایزید عبور کرد. در آنجا مدتها ترکها او را متوقف کردند، زیرا مناسبات مودت آمیزی که بین ایران و فرانسه در شرف تکوین بود مطبوع طبع آنان نبود. سرانجام در تابستان 1806 به تهران رسید. او نیز بیمار شد. شاه از ترس اینکه مبادا او هم مانند فرستاده دیگر فرانسه بمیرد او را به همراهی یک طبیب و یک نفر مراقب که موظف بود در صورت مرگ ژوبر آن طبیب را بکشد، به نزد ناپلئون باز فرستاد.
ژوبر از طرف ناپلئون حامل نامه ای برای شاه بود مورخ به تاریخ 16 فوریه 1805، بدین مضمون:
«من در همه جا کارگزارانی دارم که خبرهائی را که برایم اهمیت دارد به من می دهند. در پرتو وجود آنان می دانم در کدام مکانها و در چه زمانی می توانم به شاهان و ملت های مورد محبت خود نظرهای دوستانه و کمک های خود را از نظر نیرو بفرستم... ایران خطه ایست شریف که آسمان بدان موهبت های فراوان ارزانی داشته است. ایران مسکن مردمانی هوشیار و صاحب ذکاوت و بی باک است که شایسته حکومت خوب هستند. و باید که از یک قرن باز بزرگترین جمع اسلاف تو لایق فرمان راندن بر آن ملت نبوده باشند چرا که گذاشتند که این ملت خود را عذاب بدهد و در آتش اختلاف نظرهای داخلی نابود گردد. نادرشاه جنگاوری بزرگ بود، و توانست قدرتی عظیم به دست آورد. در برابر آشوب طلبان وحشت انگیز بود، در برابر همسایگان مخوف، بر دشمنان خود ظفر یافت و با افتخار سلطنت کرد، ولی آن فرزانگی نداشت که هم به حال حاضر بیندیشد و هم به آینده: اخلاف او جانشین او نشدند...» (3)
«... تو باید به اندرزهای ملتی بازرگان اعتماد نکنی، دولتی که در هندوستان بر سر زندگانی و تاج و تخت شهریاران معامله می کند، و باید که شأن و ارج ملت خود را در صف مخالف تاخت و تازهائی که روسیه اغلب در بخشی از کشور تو که همسایه خاک او است تجدید می کند، قرار بدهی...»
«ملت ها همه به هم نیاز دارند. مردمان خاور زمین شهامت و نبوغ دارند: ولی بیخبری از بعض فنون و تغافل از برخی انضباط ها که قدرت و فعالیت ارتشها را صد چندان می کند، در جنگ با مردمان شمال و غرب بدانان زیانها رسانیده است. ما هماهنگ با هم کار می کنیم تا ملت های خود را مقتدرتر، ثروتمندتر و بهروز تر گردانیم!...»
شاه از جانب خود میرزا رضا خان را با سمت سفیرکبیر فوق العاده به لهستان به نزد ناپلئون فرستاد. سفیر ایران هنگام عبور از وینه از طرف سفیرکبیر فرانسه آندره ئوسی مورد استقبال قرار گرفت و جریده «Moniteur» با لاف و گزاف از صحت نظرهای او و سرعت انتقال او در پاسخها و به ویژه ظرافت و ادب او در اطوار و رفتار سخن می گفت. (4)
سفیرکبیر شاه به فرانکن اشتاین رسیده در آنجا از جانب امپراتور، در میان احترامات نظامی پذیرفته شد. امپراتور در جلسه بار جدید و طولانی که با او داشت من جمله از آثار باستانی و عهد باستان ایران سخن گفت، و از لشکرکشی اسکندر به هندوستان و نبردهای پارتها با اقوام رومی یاد کرد...
عهدنامه اتحادی در آنجا در تاریخ 4 ماه مه 1807 به امضاء رسید و نسخه های تصویب شده آن در ظرف چهار ماه در تهران مبادله گردید. فردای روز امضاء آن عهدنامه امپراتور نامه ای به شهریار ایران نگاشت تا انعقاد فرخنده این اتحاد را بدو مژده بدهد. شاه نیز که چون او خوشنود بود پاسخ داد که:
«شاید بتوان گفت که هر حرف در این اوراق شریف قطره عنبری بود که بر روی کافور مصفی چکید و یا گیسوان پرچین و شکن و عطرافشان بر روی رخسارهای گلگون نگارین سوسن بربود. رایحه عنبرین این نگاشته دلپذیر خوابگاه روح حساس مودت ما را معطر و معنبر ساخت و سراچه دل سرشار از ثبات اراده و راستی ما را عطرفشان کرد.» (5)
صدراعظم شاه به سهم خود (لئالی مدح و ثنائی را که غواص محبت و مودت از بحار صفا و اخلاص برآورده بود و گلهای حسن نظر و عطوفت را که بر درختان معاهدات حاکی از حسن عقیدت شگفته و در آنجا به میوه هائی بر اثر صبای بهاران اتحاد بدل گشته بود.) برای تالیران می فرستاد.
ولی نظرهای محبت آمیزی که ایران و فرانسه به هم می انداختند از دیده انگلیسیان نهان نماند. درواقع در تهران یک هیأت نمایندگی بریتانیا که هم تجاری بود و هم سیاسی، وجود داشت که برای جلب عنایت شاه از هیچ مجاهدتی دریغ نمی ورزید.
ناپلئون هم به سهم خود هیأت نمایندگی جدید و مهم سیاسی و نظامی مرکب از جمعی کثیر، همانطور که گفتیم، به رهبری و سروری سپهسالار گاردان به ایران می فرستاد. از جمله اعضاء این هیأت «لاژار» باستان شناس و فابویه (6) سپهدار آینده بود.
ژنرال گاردان به محض رسیدن به تهران برای تأیید موافقت نامه سال 1708 و 1715 و به منظور عقد عهدنامه ای تجاری به مذاکره پرداخت. قرار بود جزیره ی خارک واقع در شمال باختری بوشهر در خلیج فارس بنابر آن عهدنامه از بدو اجرای ماده 4 معاهده فن کن اشتاین به فرانسه واگذار شود.
شاه واقعاً محبت و عطوفت عظیمی نسبت به ناپلئون و فرانسه داشت و حتی می خواست جوانترین پسر خود را که شش ساله بود به پاریس بفرستد تا در آنجا آموزش و پرورش فرانسوی بیابد. از جانب دیگر گارد احترامی مرکب از شصت سوار ایرانی به دوست بزرگ خود تقدیم کرد.
هیأت گاردان فعالانه کار تجدید سازمان سپاهیان ایران را آغاز کرد. معلمان فرانسوی به ارتش عباس میرزا وارد شدند. یک نفر فرانسوی دیگر در سپاهیان کارخانه فلز گذاری دائر کرد و قریب بیست توپ ساخت...
ولی در دربار، آنجا که انگلیسیان فتنه ها و حیله ها می انگیختند، همه کس برای اتحاد! با فرانسه مساعد نبود. معاهده تیلسیت که ناپلئون را متحد روسیه (دشمن ایران) ساخته بود ناگزیر همه چیز را به مخاطره می افکند. ناپلئون که درواقع سیاستی دو رویه و سه رویه بازی می کرد ناگزیر به نتایج خوبی نمی رسید. او در آن واحد هم متحد سلطان عثمانی شده بود، هم یار پادشاه ایران و همدست قیصر روس. ولی آشتی دادن و سازگار ساختن پادشاه ایران و سلطان عثمانی کاری بود دشوار و حفظ صلح بین شاه و قیصر یا میان قیصر و سلطان ناشدنی.
علاوه بر این انگلیسیان پیاپی هیأت نمایندگی به ایران اعزام می کردند. سرجان ملکم در بندرعباس بود، «سرهار فورد جونز» با «ثروتهای بیکران» (7) به ایران نزدیک می گردید (آوریل 1809) و کاردان خان آماده می شد تا جای او را بگیرد. انگلیسیان به اصطلاح با هدایا و دسایس خود دربار شاه را محاصره کرده بودند. شاه با این وصف به اتحاد خود با ناپلئون وفادار ماند و انگلیسیانی را که کوشیده بودند تا جزیره کوچک خارک را از چنگ ایران بدر آرند و در بوشهر نیرو پیاده کرده بودند به دریا ریخت. حاکم شیراز در آنجا با سرجان ملکم که «500/000 تن هدیه برای شاه و وزیران ایرانی آورده بود و می گفت حاضر است با همه دشمنان ایران، حتی با روسها به نبرد برخیزد» ملاقات کرد. به علاوه پیشنهاد می کرد که حاضر است سنت پطرزبورگ را ویران کند ولو جنگ ده سال طول بکشد.» (8) حاکم شیراز در برابر همه این اغواها و تشبث ها مقاومت ورزید. شاه سفیرکبیر فرانسه را از بهترین احساس خود در حق دوست بزرگ خود اطمینان خاطر داد. صدراعظم او میرزا شفیع به سهم خود به شامپانی وزیر امور خارجه ناپلئون چنین رفم می زد:
چون انگلیسیان بر ساحل خلیج فارس پیاده شده اند «سپاهیان ایران به سرعت و هیاهوی سیلاب بدان نواحی رهسپار شدند... شایعه ورود اینان در میان نابکاران انگلیسی که چون مشتی گرد و غبار که قادر نیست در برابر طوفان و صرصرپای بدارد، تاب نیاوردند، وحشت افکند، انگلیسیان پراکنده شدند و از میان رفتند، و یا چون کشتی بی بادبانی که در دریائی خشم آگین معروض ضربات امواج گردد و پس از دست دادن لنگرهای خود دستخوش تندباد شود و راه عدم بسپارد. آنان چاره ای دیگر ندارند مگر اینکه شرمنده و سرافکنده به کشور خود بازگردند.»

اتحاد انگلستان و ایران

به طوری که هم اکنون گفتیم، شاه علی رغم «خیانت» تیلسیت و با وجود پیشنهادهای فریبنده انگلستان، به اتحاد خود با ناپلئون وفادار مانده بود. ولی سپاهیان روس که پس از صلح فرانسه و روسیه وجودشان در لهستان عاطل و باطل مانده و بار دیگر عازم حمله به ایران شدند ممکن نبود در احساسات شاه اثری نگذارند. درواقع، ظاهراً امپراتور به طور جدی به فکر نقشه تاختن به هندوستان نبود، زیرا همه توجه او به امور اسپانیا معطوف گردیده بود. وانگهی دیگر به همکاری ایران برضد روسیه نیازی نداشت، چرا که با الکساندر صلح کرده بود. وضع ژنرال گاردان بدین سبب بحرانی می شد. فشار نظامی روسیه و مجاهدات سیاسی انگلیس کم کم این اوضاع و احوال را وخیم تر می کرد.
سرجان ملکم که هنوز به هندوستان باز نیامده بود، خواستار بازگشت او از تهران بود. سه ماه به گاردان فرصت داد تا گرجستان را برای شاه بازستاند، و در صورتی که این مهلت منقضی گردد، خود عهده دار آن کار خواهد شد.
در همان حال انگلیسیان این شایعه را که فرانسه و روسیه برای تجزیه ایران با هم قرار و مدار نهاده اند، در دربار پراکندند. از طرف دیگر تهدید می کردند که یکی از مدعیان سلطنت را از خاندان قدیم زندیه برضد پادشاه حمایت خواهند کرد...
سفیرکبیر تازه آنان سر هر فورد جونز که در بوشهر پیاده شده بود به تهران رهسپار گردید. پیشاپیش او کاروانی از هدایا و تحف روانه بود که به نحوی راه را می گشود... بیست صندوق از انواع آینه قبلاً به دروازه های پایتخت رسیده بود. سرهرفورد جونز اجازه ورود به تهران یافت. گاردان اعتراض کرد. فتحعلی شاه، باز هم یکبار دیگر، علی رغم همه اوضاع و احوال، فرانسه را از محبت خود اطمینان خاطر داد. با این وضع با نزدیک شدن هیأت بریتانیائی، سپهدار گاردان علی رغم اصرار شاه تهران را ترک گفت. فردای آنروز سفیر کبیر انگلستان به معیت 44 سپاهی هندی وارد شد. همان روز 14 فوریه 1809 فتحعلی شاه به ناپلئون چنین نگاشت:
«از نخستین ایام بهاران که اتحاد ما به وجود آمد، دلهای ما از کشتن چمنزاران و باغهای مودت و نگاهداری گلبن اتحاد در حد اعلای طراوت با آبیاری کردن آن با امواجی که از قلم روان می شد و در مجاری مکاتبات پیچ و تاب می خورد، شیرین ترین لذتها برد. بالاخره این دل از اینکه سفیران دو دربار را چون بلبلانی می دید که نغمات موزون وفا و حسن تفاهم می سرایند، بالاترین حظوظ را می یافت...»
شاه بدون اشارت و کنایتی به اختلافی که به وجود آمده بود نه به عزیمت سپهدار گاردان، نامه را چنین به پایان برد: «دیده نگران از انتظار به راههای فرنگستان (اروپا) خیره شده است.»
***
خلاصه کلام از هیأت گاردان تنها دو نفر فرانسوی باقی ماندند که به زودی ناچار شدند رخت سفر بربندند.
بیش و کم در همان اوان که ژنرال گاردان از تهران دل برمی کند، سفیرکبیر ایران در پاریس، عسکرخان، از ناپلئون رخصت بازگشت به ایران می یافت.
از طرف دیگر سفیر جدید انگلستان از شاه می خواست که مناسبات رسمی خود را با فرانسه بگسلد و طلب می کرد که همه فرانسویان اخراج و حتی بازداشت و گرفتار غل و زنجیر شوند و به بمبئی اعزام گردند و مکاتبات آنان ضبط شود. علاوه بر این می خواست که جزایر خلیج فارس و چند بندر ساحل آن به انگلیسیها واگذار شود. در ازاء آن روسها را از ایران اخراج خواهد کرد. - شاه ابداً حاضر به قبول این خواستها و به ویژه آنچه به فرانسویان مربوط می شد نبود. آنگاه سفیر انگلستان هفت نفر حرامی و دزد را به مزدوری گرفت تا فرانسویان عضو هیأت گاردان را که در ایران مانده بودند، به قتل برسانند. یک بار هم کتابی برای آنان فرستاد که اوراقش با نیرنگ و دقت زهرآگین شده بود. (9) سرانجام فرانسویان ناگزیر از ایران رخت بیرون کشیدند...
ناپلئون از بازگشت ژنرال گاردان سخت ناخشنود بود چرا که منتظر دستورات او نمانده عزیمت کرده بود. ناپلئون نیز علی رغم آنچه روی داده بود به مناسبات نیکوی خود با شاه دلبسته بود. در تاریخ 20 اوت 1809 به وزیر امور خارجه خود چنین نوشت:
«به آقای گاردان ابلاغ کنید... همانطور که یک سفیرکبیر نمی تواند بدون دستور عزیمت کند همچنین او هم بدون دستور نمی تواند بازگردد، به ویژه هنگامی که این سفیر سفارتی را ترک می کند که «هر ساله بیش از یک میلیون» تمام می شود و مناسباتی از هر نظر چنان پر ارج را به مخاطره می افکند... او می بایست تا شاه او را اخراج نکرده مانده باشد و درست برعکس به جای اینکه او را اخراج کند، دربار از عزیمت او دچار یأس گشته و برای نگاهداری او از هیچ کوششی دریغ نورزیده است...
... من نامه شاهنشاه ایران را برای شما باز می فرستم. جوابی به آن بدهید و از کوتاه ترین راه بفرستید. به او بگوئی که ژنرال گاردان را نکوهش کرده مغضوب ساخته ام که چرا ایران را ترک کرده است... و سفیرکبیر دیگری فی الفور خواهم فرستاد، و از نامه او متوجه می شوم عللی که او را ناچار ساخته باردیگر با انگلیسیان روابط صوری و موقت برقرار کند چه بوده است...»
اما ناپلئون دیگر سفارتی به ایران نفرستاد و شاه ناچار شد به هر زحمتی باشد، به تنهائی در جنگ با روسها خود را از مهلکه نجات بدهد و با بریتانیائیان سازگاری کند.
پیش از این دیدیم که روابط ایران با روسها بر چه منوال بود. اکنون باید دید که با انگلیسیها چگونه به کنار آمد.
سپهدار گاردان روز 13 فوریه 1809 از تهران عزیمت کرده بود. روز 14 سرهرفورد جونز به تهران وارد شد. هنوز یک ماه نگذشته بود (12 مارس 1809) که سفیر انگلستان موفق شد شاه را وادار به امضاء معاهده مقدماتی «اتحاد دائم» کند: ایران متعهد می شد که با هر ارتش اروپائی که از طریق ایران به هندوستان حمله برد، به مخالفت برخیزد. در عوض بریتانیای کبیر تعهد می کرد که در صورت حمله دولتی اروپائی به ایران، از شاه پشتیبانی کند... معاهده نهائی اتحاد انگلیس و ایران روز 14 مارس 1812 به امضاء رسید.
می دانیم که این معاهده هم مانند معاهده ایران و فرانسه جلو روسها را نگرفت. درواقع غیرقابل تصور بود که انگلیسیها، یعنی متحدان روسها در اروپا، بتوانند در آسیا با آنان پیکار کنند. ولی در پرتو اتحاد خود با روسها و ایران توانستند بین شاه و تزار روس دلال محبت شوند و معاهده گلستان مورخ 1813 را به امضاء برسانند.
سال بعد با ایران معاهده اتحاد دفاعی جدیدی (در تاریخ 25 مارس 1814) منعقد کردند که به دولت ایران، در صورت وقوع تجاوزی به خاک آن از طرف یک دولت اروپائی، وعده پشتیبانی نظامی و حمایت مالی می داد، به شرط اینکه ایران مهاجم نباشد.
در مقابل، شاه تعهد می کرد که با هر ارتش اروپائی که بخواهد برای تاختن به هندوستان از ایران عبور کند به مخالفت برخیزد. علاوه بر این همه نفوذ خود را در ترکستان به کار می برد تا حرکت قوای خارجی را که بخواهند برای یورش بردن به هندوستان از این کشور عبور کنند سد کند. به علاوه معاهده مذکور قید می کرد که در صورت بروز منازعه ای بین افغانستان و بریتانیای کبیر، ایران در کنار انگلستان قرار بگیرد. و اگر افغانان و ایرانیان با هم جنگ کنند انگلستان باید جانب بیطرفی را پاس بدارد.
عهدنامه اتحاد و همداستانی سال 1814 تا شروع جنگ انگلیس و ایران در سال 1857 به قوت خود باقی ماند. ولی در این برهه زمانی مختصر تغییراتی در آن روی داد: از 1814 تا 1827 اتحاد نظامی، و از 1827 تا 1857 اتحاد سیاسی محض بود. این اتحاد مع الوصف بیشتر جنبه صوری و کمتر خصلت واقعی داشت. هنگامی که در سال 1827 دست اندازیهای روسها جنگ ایران و روس را ناگزیر گردانید، حکومت بریتانیا به ظواهر عبارات آن عهدنامه توسل جست: مدعی شد که شاه متجاوز و مهاجم بوده است. با این وصف، «جنگ مولود تصرف متجاوزانه سرزمین ایران بود». (10) ولی باید اذعان کرد که برای انگلیسیان مقیم هند سخت دشوار بود که سپاهیان شاه را در جبهه قفقاز مدد کنند. بدین ترتیب، بند «پشتیبانی نظامی» به نحوی از انحاء پس از جنگ روس و ایران بازخرید شد، یعنی: عهدنامه ترکمانچای پرداخت غرامتی به مبلغ 20 میلیون روبل را بر دوش ایران تحمیل کرده بود که 16 میلیون آن می بایست نقداً پرداخت شود، در وقت تأدیه 800/000 روبل آن کم بود و کسر داشت (200/000 تومان تقریباً 2 میلیون فرانک)، انگلیسیان کسری آن را تأمین کردند و در عوض موفق شدند که ایران را وادارند از کمک موعود در عهدنامه مورخ 1814 چشم بپوشد.
مورخ انگلیسی مرکهم در این باب چنین می نگارد:
«شیوه رفتار انگلستان در این مورد هم خلاف سیاست و تنگ نظرانه بود و هم مغایر عدالت.» (11)

نتیجه

نقشه های هجوم به هندوستان از طرف ناپلئون یک بار دیگر اهمیت ایران را به منزله راه اصلی هندوستان نمایان ساخت.
همچنین از زمان ناپلئون به بعد، فرانسه هر چند از ایران دور بود، نفوذی معنوی در این کشور حاصل کرد. ایران باز هم تا روزگار ما به صورت یک محیط و حوزه دانش فرانسوی باقی مانده است. ویکتور برار هنگام سخن از ایران چنین می نگارد: «این وظیفه ای برای ما فرانسویان است که نسبت به آن کس از هواداران معنوی خود، که علی رغم همه چیز به ما وفادار مانده است، از ابراز عطوفت دریغ نورزیم. حتی در دربار تبریز (مقصود عباس میرزا است) هم نفوذ روسیه اغلب در زیر نقاب فرانسوی حکمروا بوده است...» (12)
یک نفر فرانسوی (13) دیگر شماره ایرانیانی را که تنها در تهران به فرانسوی سخن می گویند به 8 تا 10 هزار نفر برآورد کرده است.
پس از قطع روابط ناپلئون و شاه، قطع رابطه ای که چنانکه نشان دادیم علی رغم خواست هر دو سلطان روی داد، فرانسه در عین حفظ نفوذ فرهنگی خود، از نظر سیاسی از صحنه شطرنج ایران دور شد.
انگلستان پس از اینکه مدتی بس مدید، بدین سال از جاه طلبی ناپلئون عذاب کشیده بود، از آن پس چند صباحی از گزند اقدامات دول اروپا برضد هندوستان مصون و مأمون ماند و توانست در راه تحکیم بنیان امپراتوری خود بکوشد... اما هماوردی تازه نفس به زودی به عرصه ظهور آمد: و این هماورد روسیه بود...
عقد اتحاد انگلیس و ایران در سال 1814 که با پیش بینی خطر روسیه به وجود آمده بود بدبختانه نتوانست ثمراتی به بار آورد چرا که انگلیسیان نکته به نکته آنرا رعایت نکردند... اینک آنچه و. برار در این باب به قلم آورده است: «اتحاد انگلیس و ایران که در عهدنامه ها تصریح گردید و چه بسا منافع مشترک می بایست آنرا تزلزل ناپذیر سازد نتوانست در طی نیم قرن چیزی بجز از یک سلسله دروغ و ریای دوجانبه، قهر و آشتی ها و جنگهای واقعی چیزی دیگر باشد. پس از جنگ انگلیس و روس در سال 1857، آنگاه که از عبارت اتحاد چشم پوشیدند، کوشش شد تا سنت و سابقه مودت و حمایت دوجانبه را ادامه دهند، ولی باز هم قدرت جبر زمانه بیشتر بود. از 1857 تا 1907 هیچ چیز عوض نشد مگر اینکه هر ضعف و فتور «دوست» انگلیسی، سلسله قاجار را بیشتر وابسته و تابع «دشمن» روسی گردانید، و هر مرتبه ایران نومید از «حامی» انگلیسی می شد، انگلیس به اعمال جبر و عنف شدیدتر و گرفتن تأمین های بیشتر که برای حیات زندگی شاهنشاهی ایران زیان انگیز بود پرداخت.» (14)
«از سال 1814 به موجب مواد 3 و 4 معاهده تهران، انگلستان از هرگونه همکاری تعرضی با ایران امتناع کرد. اتحاد تدافعی محض هنوز هم کفایت می کرد، مشروط بر اینکه طرفین متعاهدتین روح و لفظ آنرا محترم بشمارند. انگلیسیها در این کار هم قصور ورزیدند.»

پی نوشت ها :

1. مع الوصف باید یادآور شویم که معاهده اتحاد دائم بین ایران و بریتانیای کبیر در سال 1801 منعقد شده بود.
2. نقطه ضعف سیاست بریتانیا در ایران همواره همین بود.
3. آیا این یک اظهارنظر تکان دهنده نمی باشد که شاید ناپلئون می توانست راجع به سرنوشت خودش هم کرده باشد؟
4. 4 مارس 1807
5. این سبک نگارش مسجع و پر تشبیه و استعاره آن عصر در ایران بود، مؤلف از روی متن فرانسوی نقل کرده و اینک مترجم آن را به فارسی درمی آورد.
6. Fabvier
7. مکاتبات گاردان با Champagny مورخ 6 مه 1808.
8. Driault «سیاست شرقی ناپلئون» ص 324.
9. Driault «سیاست ناپلئون در شرق» ص 339.
10. بیان سفیرکبیر بریتانیا J. Sheil در تاریخ ایران به انگلیس اثر مرکهم، ص 397.
C. Markham: History of
Persia
11. تاریخ ایران ص 397. (به انگلیسی)
12. «انقلاب ایران» ص 230 و نیز به «مسأله ایران و جنگ (فصل نفوذ فرانسه در ایران) اثر «مرنی» رجوع شود.
13. از Maurice Spronck در «مجله هفتگی» Revue Hebdomadaire شماره 22- سال 29 (مورخ مه 1920) ص 543.
14. «انقلاب ایران» ص 229.

منبع مقاله: افشار یزدی، محمود؛ (1358)، سیاست اروپا در ایران: اوراقی چند از تاریخ سیاسی و دیپلماسی به انضمام چند گفتار دیگر از مؤلف و بعضی اسناد و نامه ها، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، چاپ هشتم